محل تبلیغات شما
صبح روز بعد با صدای سرپرست خوابگاه که داشت میگفت کلاس امروز ورودی های 97 کنسل شده از خواب بیدارشدیم البته کلاس بعدظر سرجاش بود روال رفتن ما به کلاسایی که هنوز برامون تازگی داشت تا دو سه روزی ادامه داشت واما اون اتفاق بزرگ ورود حاجی مون ورود باشکوه سید اولاد پیغمبر که بدون شک تا الان به ما اثبات شده که جد بزرگوارشون اساسی باهاش مشکل داره منو پریسا از دانشگاه برگشتیم خوابگاه دوراتاقو که باز کردیم یهو یه نفر که روی تخت روبروی در اتاق و طبقه بالا ی تخت من

نررررررررروو........وی ای پیه..گرونه!!!

...خیال نکنید دانشجوییم و نداری و...نه بابا زندگی مون شاهانه س.شاهانه

اگه من یار امام زمان نیستم..توهم نیستی

تخت ,کلاس ,خوابگاه ,ی ,دانشگاه ,باهاش ,اساسی باهاش ,باهاش مشکل ,بزرگوارشون اساسی ,جد بزرگوارشون ,که جد

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خاطرات یک تخیلی